آری! تقصیر خامنه_اى است...

سلام حضرت آقا
می‌خواهم برای‌تان قصه‌ای تعریف کنم؛
جنگ که شد همسایه‌ی روبرویی ما
می‌گفت؛ تقصیر است!
و پدر که پر کشید همسایه‌ی آن‌وری هم همین عقیده را داشت؛ تقصیر خمینی است!

ما اما همچنان خمینی جانمان بود...
و بالکن حسینیه‌ی جماران قبله‌گاهمان...
طعنه‌ها اثر خود را گذاشته بودند و ما را بیش از پیش مست روح‌الله کرده بودند و این هم راستش تقصیر خمینی بود!

آری!
خمینی همان امامی بود که حتی ۱۲ بهمن هم نتوانست نفسش را قلقلک دهد؛ «هیچ»!
و همان امامی بود که فتح را نسبت داد به و اگر همه‌ی مردم هم
می‌گفتند؛ تقصیر خمینی است باز «امام» بود؛
مهربان با مردم و نامهربان با
و شما هم امامی...

همان خمینی اما با یک آه بیش‌تر...
آخر «علی» بودن جرم کمی نیست!
نه!
ما دعوایی با همسایه‌های خود نداریم، حتی اگر بگویند؛ خمینی هندی بود!
اتفاقا راست می‌گویند!
خمینی هم هندی بود، هم ایتالیایی، هم اهل نیجریه، هم متعلق به روستای شهیدآباد مازندران...
یعنی نسب خمینی در غرب
و یعنی شاخه‌ی شجره‌ی طیبه‌ی امام در قاره‌ی سیاه!

و شخص شما یعنی خود خمینی
تنها تکرارِ روح‌الله و تنها تداعی آن بت‌شکن بزرگ...
مگر نگفتید؛ در یوم‌الله
دست قدرت خدا را ببینید!
مگر نگفتید؛ حتی اگر عکس مرا پاره کردند، آتش زدند،
باز هم شما صبر کنید!
آقاجان!
همه‌ی همسایه‌های ما که نیستند!
نیستند!
مگر در چند نفر خط را نگه داشتند؟!
مگر چند نفر نیرو داشت؟!
آ.....ه!
کجایی سردار؟! أین عمار؟!

آقاجان!
این روزها دل‌مان خون است
از دست صبر خودمان...
اما کی نبوده؟!
مگر پدر که پر کشید نگفتند؛ تقصیر خود خمینی است؟!
ما اما همان همسایه را هم دعا کردیم و هرگز فکر نکردیم دشمن اصلی ما شده!
پس باز هم در شناخت دوست و‌ دشمن
دچار اشتباه نمی‌شویم...

آقاجان!
شما به ما یاد داده‌ای که در اوج خشم هنر در است و گوهر در
ما وقت دعوا با همسایه‌ها را نداریم!
دشمن ما است
نه اقدس‌خانم که هم عاشق است و هم آن عنتر که علیه مصدق کرد!
هیهات!

ما نرده‌های خیابان انقلاب نیستیم
که با چند تکان
بشکنیم!


ما بچه‌های هستیم...
فرزندان دیگر شما...
یادگاران خمینی...
وارثان شهدا...
ما هنوز هم هستیم و علیه انقلابی‌ها نمی‌توان انقلاب کرد!
آقاجان!
سوگند به خون فاطمیون «علی» تنها بماند!

سر یا صبر؟!
کدامش را می‌خواهی که تقدیم شما کنیم...